۱۴۰۲ بهمن ۲۷, جمعه

پادکستِ هزار و یکشب - ادامه داستان

 دوستانِ عزیز،

ادامه داستان را می‌توانید در برنامه‌های پادکست بشنوید. سایتی که در ابتدا فایل‌های صوتی را در آن قرار میدادم، در ایران فیلتر شد. به همین دلیل، از سرویس انکر (که بعد با اسپاتیفای ادغام شد) قرار دادم، که آن هم بعد از مدتی فیلتر شد. برای رفع این اشکال تصمیم گرفتم پادکست را به کست‌باکس (که در ایران فیلتر نیست) منتقل کنم، که متاسفانه این کار موفقیت آمیز نبود. در انتها، پادکست را به سایت اکست منتقل کردم که امیدوارم فیلتر نباشد.

شما البته باید بتوانید از هر سرویس پخش پادکست، این برنامه را بشنوید. اگر پیشنهادی در این مورد دارید، خوشحال میشم با من در میان بگذارید. میتونید از طریق ایمیل زیر با من تماس بگیرید:
hezaroiekshab.fr@gmail.com

با آرزوی شادی و سلامتی، و با تشکر،
سهیل

۱۳۹۹ مرداد ۱۶, پنجشنبه

شبِ پنجاه و هشتم

حکایات روایت شده در این قسمت:


  • باقیِ حکایتِ ملک نعمان و فرزندانِ او، شرکان و ضوء المکان

  • قرطاس: قلم
    خامه: قلم
    اکتحال کردن: سرمه کشیدن
    اوطان: وطن‌ها. غریبِ اوطان یعنی در همه جا بیگانه

۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه

شبِ پنجاه و ششم

حکایات روایت شده در این قسمت:


  • باقیِ حکایتِ ملک نعمان و فرزندانِ او، شرکان و ضوء المکان

  • خواسته: دارایی

در روایتِ داستانِ شبِ پنجاه و ششم، عباراتِ بیع و شری و  معاذ الله را به ترتیب خرید و فروش و پناه بر خدا خواندم. همچنین جمله‌یِ "... با او بگوید که برادرت در شهر قدس نزار و رنجور است و در نزد من بود. او را در خانه‌یِ خود گذاشتم که شربت و دارو بخورد."  را کوتاه کرده و چنین خواندم: "... با او بگوید که برادرِ نزار و رنجورت را در شهرِ قدس به خانه‌یِ خود گذاشتم که شربت و دارو بخورد."

۱۳۹۹ مرداد ۱, چهارشنبه

شبِ پنجاه و پنجم

حکایات روایت شده در این قسمت:


  • باقیِ حکایتِ ملک نعمان و فرزندانِ او، شرکان و ضوء المکان

  • عنا: رنج
    مسا: شبانگاه
    معمور: آباد، پررونق
    اعانت: یاری
    مکافات: پاداش
    غایت: نهایت و پایان، مقصد و مقصود.
    مِخلَب: ناخن پرندگان شکاری، داسِ بی‌دندانه

۱۳۹۹ تیر ۲۴, سه‌شنبه

شبِ پنجاه و چهارم

حکایات روایت شده در این قسمت:


  • باقیِ حکایتِ ملک نعمان و فرزندانِ او، شرکان و ضوء المکان

  • راحل: کوچ‌کننده. در مَجاز به معنیِ وفات‌یافته است.
    زهی: آفرین
    مرافقت: دوست و هم‌راه بودن

در داستانِ شبِ پنجاه و چهارم، عبارتِ سبحان الذی یحیی العظام وهی رمیم (برگرفته از قرآن، سوره یس، آیه هشتاد و هفت) را به پاکا کسی که استخوان‌هایِ پوسیده را زندگی بخشد ترجمه کرده و خواندم.

۱۳۹۹ تیر ۱۸, چهارشنبه

شبِ پنجاه و سوم

حکایات روایت شده در این قسمت:


  • باقیِ حکایتِ ملک نعمان و فرزندانِ او، شرکان و ضوء المکان

  • پشیز: سکۀ مسین کم‌ارزش که در زمان ساسانیان رایج بوده
    تون: آتش‌خانه‌یِ گرمابه
    تون‌تاب: کوره‌چیِ گرمابه
    وَبال: سختی و عذاب